پرسش :

تفسیر آیه 19 آل عمران و معنای اسلام چیست؟


پاسخ :
شرح پرسش:
تفسیر آیه 19 آل عمران چیست؟ اسلام در این آیه به چه معنا است؟ و «بغیاً بینهم» چه معنایی دارد؟

پاسخ:
تسلیم در برابر خداوند داراى مراتب و درجات متفاوتى است:
1. تسلیم تکوینى کل موجودات از جمله انسان، در برابر خداوند: بدین معنا که خلق و تبدلات و تغییرات تکوینى آنها و نیز کیفیت و جنسیت آنها و بالأخره مرگ آنها هیچ یک به آنها واگذار نشده و همه جبراً تسلیم تقدیر و خلق و تدبیر و ملک و ربوبیّت اویند.[1]
به این معنا حتى معاندان و مشرکان و کفار و منافقین هم در این تکوین، چه بخواهند و چه نخواهند و چه بدانند یا ندانند، تسلیم محض اویند و در این قدرت تخطّى ندارند.[2]
2. اسلام به معناى این که فطرت انسان اگر تحت تعالیم و تربیت غلط قرار نگیرد، خداجو است و در مقابل خالق و رازق و مدبر و مالک مطلق خویش خاضع و منقاد و تسلیم محض است و طبعاً به توحید گرایش مى ‏یابد و از انحراف و شرک مى ‏رهد. همین اسلام باطنى است که ابراهیم(ع) را به ملکوت آسمان‏ ها مى‏ رساند و از جان و دل ندا مى ‏دهد که: «من روى خود را به سوى کسى کردم که آسمانها و زمین را آفریده من در ایمان خود خالصم و از مشرکان نیستم!».[3]
3. اسلام، به معناى تسلیم دین [امر و نهى تشریعى خداوند در زمینه افکار و حالات و رفتار] بودن: بدون هیچ گونه چون و چرا و بدون تبعیض بین تعالیم معارفى و عملى و اخلاقى خداوند، عمل به بعضى و ترک بعض دیگر شود. این تسلیم، لازمۀ هرگونه ادعاى دیندارى است؛ یعنى اگر کسى واقعاً خود را متدیّن و پای بند به دین خداوند مى ‏داند، باید در مقابل اوامر و نواهى الهى، -هر چه باشد ولو با طبع و میل او ناسازگار بنماید- تسلیم محض باشد.[4]
از این رو اگر پیامبری سفارش کرد که پس از مدتى باید شریعت مرا رها کند و به شریعت و پیامبر جدید گرویده و طبق آن عمل کنید، اگر واقعاً پیرو پیامبر خویش است، با آمدن پیامبر بعدى موظف است که شریعت قبل را رها کرده و طبق شریعت جدید راه پیماید. چنان چه اگر یهود واقعاً پیرو موسى(ع) هستند، باید پس از بعثت عیسى(ع) پیرو ایشان مى ‏شدند و اکنون یهودى یافت نمى ‏شد. همچنین اگر نصارى واقعاً پیرو مسیحند، به امر مسیح(ع) موظفند که پس از بعثت حضرت محمد بن عبداللَّه(ص) به ایشان گرویده و واقعاً مسلمان شوند.
4. اسلام، آخرین شریعت و کامل ‏ترین و تمام‏ ترین شریعت الاهى است که ناسخ تمامى شرایع قبل از خویش است و پس از آن هم شریعتى نخواهد آمد که ناسخ آن باشد.[5] از این رو، با بعثت رسول اکرم(ص) و تکمیل دین اسلام به ولایت امام علی(ع)، هیچ دین و شریعتى، از احدى پذیرفتنى نخواهد بود، زیرا هیچ شریعت دیگرى پس از این مورد رضایت خداوند نیست؛ زیرا ایمان به پیامبر اکرم(ص) و تسلیم در مقابل دین او، مستلزم ایمان و تصدیق سایر شرایع و سایر انبیا است به اضافه متمّم و مکمّل اینها، اما ایمان به سایر شرایع، ایمان به دینى است که نمى‏توانند جوابگوى نیازهاى بشر براى راهیابى به سعادت دنیا و آخرت به طور کامل و بهینه باشند و از این جهت ناقص و نارسا هستند، پس آن ادیان پس از این نمى ‏توانند مرضىّ حق تعالی واقع شوند و پیروان آنها مستحق ثواب و اجر نمی شوند. به خصوص که آن ادیان تحریف شده اند.[6]
«الاسلام» در آیۀ کریمه با عنایتى مى ‏تواند تمامى این معانى چهارگانه را در خود داشته باشد؛ زیرا انسان تکویناً باید خود راه خود را برگزیند و سرنوشت خود را خود رقم زند و با پذیرش دین اسلام، نداى فطرت خود را پاسخ مثبت مى‏ دهد؛ چرا که دین اسلام، مطابق فطرت و عقل سلیم است و با پذیرش آن، سایر ادیان و انبیا را نیز تصدیق مى ‏کند و مى ‏داند که آنها واقعاً پیامبران و مبلغ دین راستین الاهى و هدایتگر انسان به سوى کمال بودند و دینی که آنها آورده بودند، زمینه ساز ارایه کامل‏ ترین ادیان گشته است که غیر از اسلام دین دیگرى این ویژگى را ندارد. از این رو با پیروى از این دین است که تسلیم محض خداوند گشته و به صراط مستقیم الاهى گام مى‏ نهد.[7]
حال پذیرش این دین خود داراى مراحلی و درجاتى است:
1. پذیرش ظاهرى اسلام با گفتن شهادتین و پذیرش ظاهرى عمل به اوامر و نواهى الهى است، که ممکن است با اعتقاد و ایمان قلبى همراه نباشد، اما آثاری را به همراه داشته باشد؛ مانند احکام نکاح، معامله، طهارت بدن، لباس.
2. اسلام در پى رضایت قلبى و ایمان سرشار به دین و نبى اکرم(ص) و خدا، که مستتبع خضوع و خشوع جوارح و جوانح انسان در مقابل پروردگار و پیامبر(ص) و امام(ع) و اوامر و نواهى ایشان مى ‏شود، بدون این که در دل حرجى یا کراهتى نسبت به پذیرش یا انجام آنها احساس کند.[8] در این حالت عبد خود را مملوک حق تعالى و حق تعالى را مالک تام خود مى ‏بیند و رضاى او را بر رضاى خود بر مى ‏گزیند و همان را مى ‏پسندد که جانان پسندد.
4. تسلیم حق شدن، تسلیمى که از خود هیچ استقلالی و اراده ‏اى نمى‏ بیند، به گونه ‏اى که اراده ‏اى نمى ‏کند، مگر فرمان حق را، تمام عشق و همّ و غمّ او جلب رضاى او است. در این مقام، انسان به مقام اولیاء الله مى ‏رسد که نه بیمى بر آنها است و نه غصه ‏اى؛[9] نه بر گذشته ‏ها افسوس خورند و نه از دست رفته‏ها غصه دار شوند؛ و نه از آینده خویش بیمناک؛[10] زیرا به مقام اطمینان رسیده ‏اند و تنها منتظر لبیک به دعوت حق و رسیدن به لقاءاللَّه هستند[11] و در این راه هر چه پیش آید خوش آید ولو صحنه کربلا باشد!
پس، «اسلام واقعى» آن است که جامع جمیع مراتب باشد.[12] از این رو، اسلام نبى اکرم(ص) قابل مقایسه با احدى نیست، چنان چه اسلام ائمه اطهار(ع) نیز قابل مقایسه با اسلام دگران نخواهد بود و نشانه ‏ها و شواهد و قرائن این مدعا بیش از آن است که در این مختصر بیاید و بر محقق حق‏جو است که در کتاب های سیر و تواریخ آنها را پى ‏گیرى نماید.
خلاصه این که، تسلیم محض خداوند بودن مستلزم پذیرش دین اسلام است و پذیرش دین اسلام مستلزم تسلیم محض بودن در برابر خدا است. این ظرافتى است که در این واژه و عنوان نهفته است و هر معنا، مستلزم دیگرى است و منفک از دیگرى نیست که بگوییم یا این معنا و یا آن.
همچنین این آیه پاسخ این سؤال را که چرا اهل کتاب، اسلام را نپذیرفتند می دهد. به این بیان؛ اسلام نیاوردن آنها از روی ندانستن و جهل نبوده، بلکه به جهت دشمنی و حسد آنان بوده است؛ لذا کلمه «بَغْیاً بَیْنَهُم» در آیه آمده که در اصل بیان این است که چرا اهل کتاب بعد از دست یابی به علم و حقیقت، از حق روگردان شدند و میانشان اختلاف افتاده است. این مخالفت که اهل کتاب با اسلام کرده و منکر پیامبر اسلام شدند، به جهت ظلم و ستم و حسدی است که در میان آنها بود و اجازه نمی داد پیامبر را بپذیرند.[13]
از سوى دیگر، چون این دین با «ولایت»؛ یعنى نصب امام على(ع) به عنوان امام در غدیر خم - به اکمال و اتمام رسید، منکِر ولایت، «تسلیم محض» در برابر امر خداوند نیست، پس اسلام واقعى را نپذیرفته است و در تبعیت از شریعت راه تبعیض - یعنى عمل به بعض و رها کردن بخش دیگر - را پیشه کرده است، در حالى که خداوند مى‏ فرماید: «اى کسانى که ایمان آورده‏اید خدا و رسولش را اطاعت کنید، در حالى که مى‏شنوید از آن رویگردان مى‏باشید؛ زیرا بدترین جنبندگان نزد خدا کرها و گُنگانى ‏اند که عقل ندارند (انسان‏ هایى که براى شنیدن حق خود را به کرى و براى گرفتن حق ابا کرده و خود را به گنگى مى ‏زنند)... اى کسانى که ایمان آورده ‏اید در حالى که آگاهانه عمل مى‏ کنید به خدا و رسول(ص) و اماناتتان خیانت نکنید».[14] و نیز فرمود: «بگو حق از جانب پروردگارتان آمد، پس هر که خواهد بگراید و هر خواهد روى گرداند، چرا که ما براى ظالمین آتشى را مهیا کرده ‏ایم که شعله‏ هایش آنها را احاطه مى‏ کند و اگر آبى طلبند، به آبى که صورت ‏ها را بریان کند به دادشان مى ‏رسند، چه به نوشیدنى و چه به جایگاهى است!».[15] شکى نیست که «قرآن و عترت» دو امانت گران بهایند که پیامبر(ص) ما را به آن دو و تمسک به هر دو تا روز قیامت سفارش فرموده است، چراکه حدیث معروف ثقلین بین شیعه و سنى متواتر است. پس اسلام بى ولایت، اسلام واقعى نیست و مرضىّ حق تعالی نخواهد بود.[16]
پی نوشت:
[1]. آل عمران، 83؛ رعد، 15؛ فصلت، 11.
[2]. عنکبوت، 98.
[3]. انعام، 79.
[4]. احزاب، 36؛ انعام، 127 - 122؛ نساء، 70 - 60.
[5]. احزاب، 40؛ ر.ک: مطهرى، مرتضى، خاتمیت.
[6]. آل عمران، 95 - 79.
[7]. انعام، 153؛ مائده، 19 - 15.
[8]. نساء، 65؛ مؤمنون، 3 - 1.
[9]. یونس، 62.
[10]. حدید، 23؛ آل عمران، 153.
[11]. فجر، 30 - 27.
[12]. ر.ک: طباطبایى، محمد حسین، المیزان، ج 1، ص 300 - 303، انتشارات اسلامى، قم، چاپ پنجم، 1417ق.
[13]. مکارم شیرازى، ناصر، تفسیر نمونه، ج ‏2، ص 472، دار الکتب الإسلامیة، تهران، چاپ اول، 1374 ش.‏
[14]. انفال، 27 - 20.
[15]. کهف، 29.
[16]. ر.ک: شیرازى، میرزا ابوطالب، اسرار العقاید، مکتب الاسلام، قم، 1377ش؛ طباطبایى، محمد حسین، المیزان، ج 1، ص 300- 308؛ ج 7، ص342؛ ج 3، ص 120- 123 و 331- 339. انتشارات اسلامى، قم، 1417 ق؛ قمى مشهدى، محمدبن محمد رضا، کنز الدقائق، طبع و نشر وزارت ارشاد، 1411ق، تهران، ج 4، ص 123 و 442؛ ج3، 58 – 56.
منبع:islamquest.net